نویسنده: بهاءالدین خرمشاه




 

از ماکس پلانک یکی از چند فیزیکدان بزرگ قرن بیستم، دو کتاب به فارسی ترجمه شده است که در هر یک از آنها فصلی مستقل به بحث و انتقاد از آراء پوزیتیویستها اختصاص یافته است. (1) ذیلاً به نقل مباحثی از او درباب پوزیتیویسم می پردازیم:
بعضی از علمای برجسته فیزیک نیز، به علت پریشانی و عدم اطمینان عمومی که از روح شکاکیگری زمان برخاسته، به آنجا رسیده اند که چنین معتقد شوند[ یعنی قایل به اصالت و اهمیت افراطی تجربه حسی باشند] . چنان می اندیشند که هر چه باشد، ‌این خود شالوده و اساسی است که تکان نمی خورد. مکتبی را که پیرو چنین نظری است مکتب تحققیگری ( یا اثباتیگری) [ =پوزیتیویسم] می نامند. . . در پرتو علم تحققی میز چیزی جز این مجموعه مدرکات حسی نیست و ما را عادت چنین شده است که این مجموعه را با نام میز همراه کنیم. چون این مدرکات حسی از میان برداشته شود، دیگر مطلقاً چیزی بر جای نمی ماند. در نظر تحققی باید کاملاً از آنچه در ماورای در یافته های حسی است غافل بمانیم؛ و به همین جهت است که در این محوطه محدود ثابت و نفوذ ناپذیر می مانیم. برای شخص پیرو مکتب تحققی پرسیدن اینکه میز در واقع و نفس الامر چیست، سوال بیمعنایی است؛ و نسبت به سایر مفاهیم فیزیکی نیز چنین است. سراسر جهان پیرامون ما چیزی جز مشابهی با تجربه های در یافته ما نیست. از این جهان همچون چیزی جدا و مستقل از تجربه ها سخن گفتن، بیان مطلبی است که هیچ معنایی ندارد. . .
در طرز نگرش تحققی نسبت به طبیعت، دریافته های حسی، ‌معلومات اولیه اند؛ ‌و بنابراین حکم واقعیت بیواسطه دارند. از اینجا چنین نتیجه می شود که اصولاً سخن از خطای حواس به میان آوردن، مبنی بر اشتباه است. آنچه گاهی فریبنده به نظر می رسد، خود دریافته های حسی نیست؛ بلکه، نتایجی است که ما غالباً از آنها استخراج می کنیم. اگر عصای راستی را به صورت مایل در آب فرو بریم، و به شکستگی ظاهری آن در نقطه فرو رفتن در آب توجه کنیم، ‌با این اندیشه که عصا شکسته است فریب حس دیدن را نخورده ایم. عملاً شکستنی به عنوان یک دریافت حسی وجود دارد، ولی این کاملاً غیر از این نتیجه گیری است که عصا شکسته است. فرد تحققی به ما اجازه نمی دهد که هیچ نوع استنتاجی بکنیم. یک دریافت حسی از آْن قسمت که بیرون آب است؛ ولی حق نداریم که حکمی درباره خود عصا صادر کنیم. آنچه اصل تحققی مجاز می داند این است که بگوییم عصا چنان می نماید« که گویی» شکسته است. . . آنچه درباره عصا گفتیم به همان صورت در مورد همه اشیاء بیجان طبیعت صدق میکند. با نظر تحققی، یک درخت چیزی جز مشتی از دریافته های حسی نیست. . می توانیم رشد آن را بشنویم و از بوی شکوفه آن لذت ببریم. ولی اگر این تاثرات حسی را دور نگاه داریم، دیگر چیزی بر جای نمی ماند که بتوان آن را« خود درخت» بنامیم. . .
دانشمند تحققی، تفاوت روشنی میان تاثرات [ حسی] یک فرد و تاثرات دیگران قایل می شود. تاثرات هر کس تنها واقعیت است. و این واقعیتها تنها برای او دارای این جنبه واقعیت است. تاثرات شخص دیگر فقط به صورت غیر مستقیم برای ما قابل شناختن است. از لحاظ موضوعیت برای معرفت، این تاثرات دیگران چیزی است که به صورت اصولی با تاثرات خود ماتفاوت و اخلاف دارد. . . بنابر نظر تحققی محض، هیچ گونه معرفت صحیح و معتبری از تاثرات دیگران نمی توانیم تحصیل کنیم. چون آن تاثرات دریافته های حسی مستقیم ما نیستند، ‌نمی توانند مبنایی برای قطعیت و اطمینانبخشی معرفت ما باشند. . . ولی این امر واضح است که، تنها بر پایه مجموع تجربه های یک شخص، ‌حتی هوشمندترین فردهم نمی تواند چیزی بسازد که به آن بتوانیم نام دستگاه علمی جامع بدهیم. بنابراین باید یکی از دو کار را بکنیم: یا این است که از اندیشه رسیدن به علم جامع دست برداریم، که شاید افراطیترین فرد پیرو مکتب تحققی هم به چنین امری راضی نشود، ‌یااینکه سازش کنیم و اجازه دهیم که تجربه های دیگران نیز در زمینه معرفت علمی قرار گیرد. ولی اگر درست بخواهیم، با چنین عملی از محل توقف نخستین خود دور شده ایم؛ و از اینکه تنها معلومات دست اول را شالوده قابل اعتمادی برای حقیقت علمی بشناسیم چشم پوشیده ایم. تاثرات حسی دیگران تاثرات دست دوم است. و تنهااز طریق گزارشهایی که از آنها به ما می رسد برای ما عنوان معلومات را دارد. به این ترتیب عامل دیگری وارد کار می شود؛ و آن اعتماد به اطلاعات کتبی یا شفاهی است که در گزارشهای علمی می آید. با این عمل لااقل یک حلقه از آن زنجیر منطقی را که دستگاه تحققی را به هم پیوسته نگاه می داشت شکسته ایم؛ چه اصل اساسی دستگاه این است که تنها دریافته های بیواسطه را می توان مواد و مصالحی دانست که از آنها رسیدن به قطعیت و یقین علمی امکانپذیر است. . .
[ در صورت اعتبار دادن فقط به تجربه کسی که صاحب تجربه است] باید از همان آغاز، کار علمای فیزیک نظری را کنار بگذاریم؛ چه تجربه های ایشان منحصر است به استفاده از قلم و مرکب و کاغذ و استدلال مجرد. از این قرار تنها فیزیکدانان تجربه گر برای ما باقی می مانند. و در ردیف اول ایشان، تنها کسانی هستند که منحصراً با اسبابهای کار بسیار حساسی در پژوهشهای خاص اشتغال دارند. بنابراین با فرضیه تحققی، تنها شماره اندکی از فیزیکدانان متخصص می تواند وارد فهرست کسانی باشد که زندگی خود را وقف پیشرفت علم فیزیک کرده اند.
با این طرز تفکر، تاثیر فوق العاده و انقلاب عظیمی را که در جهان علم بین المللی، از طریق یافته های کسانی چون « اورستد» که تاثیر جریان برق را بر عقربه مغناطیسی اکتشاف کرد، یا « فارادی» که نخستین بار القای برقاطیسی را کشف کرد، ‌یا « هرتز» که جرقه الکتریکی کوچکی را در کانون آینه سهمی خود به وسیله ذره بین کشف کرد، ‌چگونه می توانیم توضیح دهیم؟ چرا و چگونه این تاثرات حسی فردی چنان شور و شوقی ایجاد کرد و به انقلاب علمی عظیمی در نظریات و موارد استعمال روشهای علمی انجامید؟ پیروان تحققیگری تنها به صورت غیر مستقیم، و کاملاً نارضایتبخش می توانند به این سوال پاسخ بدهند. . .
فهمیدن اینکه چرا چنین وضع زننده ای به خود گرفته اند بسیار آسان . کسانی که تمایل به ترتیبی دارند که بیان کردم، ‌اندیشه و ضرورت علم فیزیک عینی و خارجی را، مستقل از پژوهنده ای که می آزماید و با حواس خود ادراک می کند، ‌منکرند. از آن جهت چنین وضعی به خود گرفته اند که از لحاظ منطقی الزام دارند که هیچ واقعیتی را جز تجربه واقعی فرد دانشمند فیزیک نپذیرند. و من این مطلب را آشکار می دانم که اگر بنا می بود که علم فیزیک این وضع را بپذیرد و تنها آن را پایه تحقیق خود قرار می دهد، ‌آن وقت خود را در این حال می یافت که بنایی بسیار عظیم را بر شالوده ای بسیار کوچک و غیر کافی بنانهد. علمی که مقدمه آن انکار عینیت باشد، ‌خود به خود حکم محکومیت خویش را صادر کرده است. . .
هیچ علمی نمی تواند پایه خود را بر روی قابلیت اعتماد افراد تنهای بشری بنا نهد. و در همان لحظه که چنین حکمی را بیان کردیم، گامی برداشته ایم[ و] از راه منطقی دستگاه تحققی بیرون رفته ایم. در این صورت به پیروی از ندای عقل سلیم توجه کرده ایم. از آن جهت این فرضیه را پذیرفته ایم که مدرکات حسی به خودی خود جهان فیزیکی و مادی پیرامون را ایجاد نمی کنند؛ بلکه گزارشهایی از جهان دیگری به ما می دهند که بیرون ما قرار دارد و کاملاً نسبت به ما مستقل است.
و به این ترتیب « که گویی» تحققی را از تخت فرود آورده و به اکتشافات علمی که پیش از این به آنها اشاره کردیم ـ کارهای فارادی و دیگران ـ نوعی از واقعیت و حقیقت نسبت داده ایم که بسیار بیشتر از وصف خشک و خالی تاثرات حسی بیواسطه است. و چون این گام را برداریم، هدف علم فیزیک را بسیار بدتر و بالاتر برده ایم. دیگر کار آن منحصر به توصیف محض واقعیتهای خشک اکتشافات تجربی نیست؛ بلکه، هدف آن فراهم آوردن معرفت روزافزونی درباره جهان واقعی خارجی پیرامون خودمان می شود(2) . . .

پی نوشت ها :

1. ماکس پلانک، ‌علم به کجا می رود. با مقدمه ای از آلبرت ایشتین. ترجمه احمد آرام چاپ سوم، ‌( تهران شرکت انتشار، 1354) هم از او تصویر جهان در فیزیک جدید. ترجمه مرتضی صابر. چاپ دوم( تهران، نشر گستره، ‌1356) .
2. ماکس پلانک، علم به کجا می رود، ‌با مقدمه ای از آلبرت اینشتین. ترجمه احمد آرام چاپ سوم. ( تهران، شرکت انتشار، 1354) صفحات 95-115.

منبع: خرمشاهی، بهاءالدین، (1382) ، پوزیتیوسم منطقی(رهیافتی انتقادی) ، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست 1361.